دحاسلغتنامه دهخدادحاس . [ دَح ْ حا / دُ حا ] (ع اِ) کرمی است زردرنگ که در جایهای نرم و نمناک مغاکها سازد و طفلان آن را جهت شکار گنجشکان در دامها می بندند. ج ، دحاحیس . (منتهی الارب ). جنبنده ای که در ریگ پنهان شود. ج ، دحاحیس . (مهذب الاسماء).
دُشپروردگی کِشَنگیmyotonic dystrophy, dystrophia myotonica, myotonia atrophica, Steinert diseaseواژههای مصوب فرهنگستانبیماری وراثتی و کندپیشروندهای که در آن کمکشَنگی ماهیچهها با کاهیدگی آنها و آبمروارید و طاسی جلوی سر و ناهنجاریهای قلبی و عروقی همراه است
دهازلغتنامه دهخدادهاز. [ دَ ] (اِ) بانگ وفریاد. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). نعره و فریاد. (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی ).نعره . (صحاح الفرس ) (از لغت فرس اسدی ) : فرخی بردر تو بنده ٔ تست از نشاط تو بر کشیده دهاز. فرخ
دهازلغتنامه دهخدادهاز. [ دِ ] (اِ) جای پیشین از ده و قریه . || شکاف و دره ٔ کوه . (ناظم الاطباء). رجوع به دَهاز و دهار شود.
دهاسلغتنامه دهخدادهاس . [ دَ ] (ع ص ، اِ) جای نرم که نه ریگ باشد و نه خاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زن کلان سرین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مدحوسلغتنامه دهخدامدحوس . [ م َ ] (ع ص ) بیت مدحوس ؛ خانه ٔ پر از اهل آن . (منتهی الارب ). دحاس . خانه ٔ پرجمعیت . خانه ای که عائله ٔ سنگینی در آن سکونت دارند. (از متن اللغة).
ابودحاسلغتنامه دهخداابودحاس . [ اَ دِ ] (ع اِ مرکب ) داحِس . کژدُمه . داحوس .گوشه . عقربک . خوی درد. ناخن پال . ناخن خواره . و آن ورمی دردناک است که بر سر انگشت نزدیک ناخن پدید آید.