دوروکلغتنامه دهخدادوروک . [ دُ ](اِخ ) دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان . در 14هزارگزی جنوب خاوری مینودشت . دارای 240 تن سکنه . آب آن از چشمه سار است . صنایع دستی زنان بافتن پارچه ٔ ابریشمی و چادرشب . (از فرهنگ جغرافیایی ا
داروکانلغتنامه دهخداداروکان . (اِخ ) دهی از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 18هزارگزی شمال خاور نیکشهر و 5هزارگزی شمال شوسه نیکشهر واقع و محلی است ، کوهستانی گرمسیر مالاریائی . سکنه آن 500
داروکدهلغتنامه دهخداداروکده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) داروخانه : هر عقاقیر که داروکده ٔ بابل (کابل ) راست حاضر آرید و عطا بدره ٔ زر بازدهید. خاقانی .رجوع به داروخانه شود.
داروکوبلغتنامه دهخداداروکوب . (اِ مرکب ) هاون . آنچه در آن دارو را بکوبند یا بسایند. داروکوبه . || (نف مرکب ) کسی که داروها را در هاون ریزد و بکوبد. (آنندراج ).
داروکانلغتنامه دهخداداروکان . (اِخ ) دهی از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 18هزارگزی شمال خاور نیکشهر و 5هزارگزی شمال شوسه نیکشهر واقع و محلی است ، کوهستانی گرمسیر مالاریائی . سکنه آن 500
داروکدهلغتنامه دهخداداروکده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) داروخانه : هر عقاقیر که داروکده ٔ بابل (کابل ) راست حاضر آرید و عطا بدره ٔ زر بازدهید. خاقانی .رجوع به داروخانه شود.
داروکوبلغتنامه دهخداداروکوب . (اِ مرکب ) هاون . آنچه در آن دارو را بکوبند یا بسایند. داروکوبه . || (نف مرکب ) کسی که داروها را در هاون ریزد و بکوبد. (آنندراج ).