خیرلغتنامه دهخداخیر. (اِ) خیری . گل همیشه بهار که خیری نیزگویند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : چنان ننگش آمد ز کار هجیرکه شد لاله برگش بکردار خیر. فردوسی . || (ص ) مردم بی حیا. مردم بی شرم . رند. دلیر. (ناظم الاطباء). خیره <spa
خیرلغتنامه دهخداخیر. (ع اِ) کرم . بزرگواری . نجابت . || اصل . شکل . هیئت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیرلغتنامه دهخداخیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد [ به حدود ماوراءالنهر ] باباره و از گرگانج است . (حدود العالم ).
خیرلغتنامه دهخداخیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس آبادان و با کشت وبرز بسیار از پسا. (حدود العالم ). نام ناحیه ٔ شمالی اصطهبانات است که میانه شمال و مغرب اصطهبانات در او افتاده است . (از فارسنامه ٔ ناصری ). نام یکی از دهستانهای بخش اصطهبانات شهرستان فساست . بحدود و مشخصات زیر شمال : در
دنیچه خیرلغتنامه دهخدادنیچه خیر. [ دَ چ ِ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده با 164 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
حرارت تبخیرلغتنامه دهخداحرارت تبخیر. [ ح َرَ ت ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقدار حرارت لازم برای بخار شدن یک جسم . (روش تهیه ٔ مواد آلی ص 11).
خانه خیرلغتنامه دهخداخانه خیر. [ ن ِ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 5500 گزی جنوب خاوری سردشت و چهارهزارگزی جنوب شوسه ٔ سردشت به بانه . این ناحیه کوهستانی و دارای جنگل . آب و هوای آن معتدل و سالم می باشد. آنجا <span class="h
خاوخیرلغتنامه دهخداخاوخیر. (اِ) نام نوعی پارچه است که بصورت خاوجیز نیزضبط شده : از وی (از ساری طبرستان ) جامه ٔ حریر پرنیان و خاوخیر و از وی مازعفران و ماصندل و ماخلوق خیزد که بهمه ٔ جهان ببرند. (از حدود العالم ضمیمه ٔ گاهنامه سیدجلال طهرانی ). رجوع به خاوجیز شود.
خرخیرلغتنامه دهخداخرخیر. [ خ َ ] (اِخ ) نام شهری است از ختا که مشک و جامه ٔ ابریشمین از آنجاآورند. (ناظم الاطباء). خرخیز. رجوع به خرخیز شود.