خاکینلغتنامه دهخداخاکین . (ص نسبی ) خاکی . خاک آلود : این لب خاکین ما را در سفالین باده ده . خاقانی .خونین دلی بصبر سر اندوده وز سرشگ خاکین رخی چو کاه گل اندود می بریم . خاقانی .و این نواحی در میان شکست
خاچکینلغتنامه دهخداخاچکین . (اِخ ) محلی کنار راه رشت و انزلی میان اشکیک و خمام در 355 هزارگزی طهران .