خوشخطیلغتنامه دهخداخوشخطی . [ خوَش ْ /خُش ْ خ َطْ طی / خ َ ] (حامص مرکب ) خوشنویسی . خط نیکوداشتن . || زیبایی . خوش صورتی : دبدبه ٔ خوشخطیم شد بلندزلزله در گور عماد افکند.(یادداشت
خوشخدمتی سیاسیpolitical gratitudeواژههای مصوب فرهنگستانخدمتی که فردی در عالم سیاست برای دیگری به امید دریافت پاداشی در آینده انجام میدهد متـ . خوشخدمتی
خوشخرامیpassage 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی یورتمۀ آرام که در آن اسب پیش از گذاشتن پا بر روی زمین آن را تا ارتفاع زیادی بلند میکند
سنقرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمرغی شکاری و خوشخطوخال که از انواع دیگر بازها قویتر و بسیار تیزپر و چالاک است؛ نوعی از باز.
خوش خطفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی کسی که خط زیبا و نیکو دارد و خط را خوب مینویسد؛ خوشنویس.۲. نوشتهشده با خطی واضح و خوانا: تکالیف خوشخط.
رنگارنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی لق، جوگندمی، الوان، رنگین، ملون، خوشخطوخال، زیبا، نقشونگاردار، مزیّن رنگینکمان چپار