خودبخودلغتنامه دهخداخودبخود. [ خوَدْ / خُدْ ب ِ خوَدْ / خُدْ ] (ق مرکب ) بی واسطه . بی علتی . بی عاملی . بی فاعلی . بی دخالت دیگری . (یادداشت مؤلف ). بمیل و اراده ٔ خود. بدون جهت و سبب و میل دیگری . (ناظم الاطباء) <span class="
خودکارautomaticواژههای مصوب فرهنگستانویژگی هر وسیلهای که بدون دخالت انسان و خودبهخود کار کند؛ عملی که بدون فکر کردن انجام شود متـ . خودبهخود * مصوب فرهنگستان اول
آژیرهvigilance deviceواژههای مصوب فرهنگستاندکمهای که لوکوموتیوران باید در فواصل زمانی معین، مثلاً در هنگام عبور از کنار علامت هشدار، فشار دهد، در غیر این صورت، ترمز خودبهخود به کار میافتد