خواهستنلغتنامه دهخداخواهستن . [ خوا / خا هَِ ت َ ] (مص ) خواستن . (یادداشت بخط مؤلف ) : دو چشمش یکی ابر شد سیل بارکه خواهست رفتن مهش از کنار. شمسی (یوسف و زلیخا).سبب زآن شنیدم که یعقوب راچو خواهس