خلاووشلغتنامه دهخداخلاووش . [ خ َ وو ] (اِ) خلاوش .خلالوش . خلانوش . رجوع به خلالوش در این لغت نامه شود.
خلاوشلغتنامه دهخداخلاوش . [ خ َ وُ ] (اِ) هنگامه . غوغا. شور.مشغله . بانگ . آواز. زمزمه . (ناظم الاطباء). خلاووش .
خلیواجلغتنامه دهخداخلیواج . [ خ َ لی ] (اِ) زغن را گویند. غلیواج . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به زغن و غلیواج شود.
خلوجلغتنامه دهخداخلوج . [ خ َ ] (ع ص ) ناقه ای که شیرش از بازداشتن بچه کم شده باشد. || ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || ابرپراکنده . || ابر بسیارآب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلاوشلغتنامه دهخداخلاوش . [ خ َ وُ ] (اِ) هنگامه . غوغا. شور.مشغله . بانگ . آواز. زمزمه . (ناظم الاطباء). خلاووش .