خستنلغتنامه دهخداخستن . [ خ َ ت َ ] (مص ) مجروح کردن . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ). مجروح ساختن . ریش کردن . زخمی کردن . خراشید
خستنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مجاز] آزرده کردن؛ آزردن.۲. زخمی کردن.۳. (مصدر لازم) آزرده شدن.۴. (مصدر لازم) زخمی شدن.