لغتنامه دهخدا
خرتوت . [ خ َ ] (اِ مرکب ) توت بزرگ زبون بیمزه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). توت دانه دار کم شیرینی . توت از جنس بد و دانه دار. توت نر. توت نرک . (یادداشت بخط مؤلف ) : کمال قدرت او را بچشم عبرت بین بیاوردشکر از نی ، بریشم از خ