خردجثهلغتنامه دهخداخردجثه . [ خ ُج ُث ْ ث َ / ث ِ ] (ص مرکب ) کوچک اندام . خرداندام . کوچک جسم . (یادداشت بخط مؤلف ). حِتْرِش . (منتهی الارب ).
سمساملغتنامه دهخداسمسام . [ س َ ] (ع ص ) سبک سیر از هر چیزی . (ناظم الاطباء). || (اِ) گرگ خردجثه . (ناظم الاطباء).
مذللغتنامه دهخدامذل . [ م ِ ] (ع ص ) مرد خردجثه ٔ کم گوشت . (منتهی الارب ). صغیرالجثه قلیل اللحم . (متن اللغة).
چلقوزلغتنامه دهخداچلقوز. [ چ َ ] (اِ) فضله ٔ هر نوع مرغ و رجوع به چلغوزشود. || در اصطلاح عامه ، در مقام تحقیر و توهین بافراد خردجثه گفته شود. رجوع به چلغوز شود.