خدا بیامرز آدم باانصافی بود و هیچوقت دلش راضی نمیشد که حق کسی را بخورد.گویش اصفهانی تکیه ای: xodâbiyâmorz âdem-e bâɂensâfi bo-vo ečvaxd nešagâ haqq-e kasi bexore. طاری: xodâbiyâmorz âymin-e bâɂensâfe bo, ečvaxd râzi nebo haqq-e yeki zâyeh kera.
فخرالدینلغتنامه دهخدافخرالدین . [ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) فتح اﷲ. از شعرای قرن هشتم هجری و برادر حمداﷲ مستوفی است . حمداﷲ مستوفی گوید: فخرالدین فتح اﷲ برادرم غزلیات نیکو دارد، و در مجا
جام چهل کلیدگویش تهرانیجام برنجی که پشت و روی آن آیات فتح و سحرشکن و اسامی خدا کنده شده و چهل تکه برنج در داخل آن آویزان است.با آن آب دعا خوانده مینوشند.
ﭐفْسَحُواْفرهنگ واژگان قرآنجا باز کنيد (از فسح به معنی فراخی است و منظور از فراخي دادن در مجالس در عبارت "تَفَسَّحُواْ فِي ﭐلْمَجَالِسِ فَـﭑفْسَحُواْ يَفْسَحِ ﭐللَّهُ لَکُمْ " اين است که
فتحلغتنامه دهخدافتح . [ ف َ ] (ع مص ) گشادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه جرجانی ). || فیروزی و گشایش کفرستان . (منتهی الارب ). پیروز شدن . (اقرب الموارد). گشود
مُرَاغَماًفرهنگ واژگان قرآنغلبه ها بر موانع (از رَغام به فتح راء به معناي خاک نرم است ، و" رغم انف فلان رغما " معنايش اين است که دماغ فلاني را به خاک ماليد لذا عبارت "وَمَن يُهَاجِرْ فِي