خاکنشانsoil markواژههای مصوب فرهنگستانناهمواریهای مشهود در سطح خاک که بر وجود محوطهها یا پدیدارهای زیرسطحی خاک دلالت دارند
خاک نشینلغتنامه دهخداخاک نشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) نشیننده بر خاک . مجازاً متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق . (آنندراج ) : با خاک نشینان بنشین تا گویندهر چیز سبک تر است بالا باشد. خاقانی . || مرده چونکه در خاک کنندش :</s
خاک نشین کردنلغتنامه دهخداخاک نشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدبخت کردن . ناچیز و فقیر کردن .
خاکورزی اولیهprimary tillageواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خاکورزی که در آن خاک را میبُرند و پودر میکنند و بقایای گیاهی را زیر خاک میکنند
خاک بهرلغتنامه دهخداخاک بهر. [ ب َ ] (ص مرکب ) خاک نصیب . صاحب قسمت از خاک . بهره ور از خاک . با نصیب از خاک : چرا چون گنج قارون خاک بهری نه استاد سخنگویان دهری ؟نظامی .