حکومت راندنلغتنامه دهخداحکومت راندن . [ ح ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) اعمال و بکار بردن سلطه و قوه ٔ حاکمی . حکومت کردن . تحکم .
حکومتلغتنامه دهخداحکومت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حکومة. قضا. قضاوت کردن . داوری کردن . || حکم راندن . دیوان کردن . || فرمانروایی کردن . || سلطنت کردن ، پادشاهی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) فرماندهی . حکمرانی . حکم . (در تمام معانی ) سلطنت . سلطان . || ترافع. داوری . قضاوت <span class="h
حکومتفرهنگ فارسی عمید۱. حکم دادن؛ فرمان دادن.۲. (اسم) (سیاسی) فرمانروایی کردن بر یک شهر یا کشور و اداره کردن شئون اجتماعی و سیاسی مردم.⟨ حکومت عادله: [قدیمی] حکومتی که اساس آن بر عدالت باشد.
حکومتgovernment, state 3واژههای مصوب فرهنگستانسازوکاری قاعدهمند متشکل از نهادها و قوانین برای حکمرانی در سطح محلی و منطقهای و ملی
حسام الدینلغتنامه دهخداحسام الدین . [ ح ُ مُدْ دی ] (اِخ ) تیمورتاش چهارمین فرمانروای ارتقیان ماردین (516-547 هَ . ق .) است . او پسر ایلغازی بن ارتق است که پس از مرگ پدر در شهر آمد بسال 516 هَ . ق
حکومتلغتنامه دهخداحکومت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حکومة. قضا. قضاوت کردن . داوری کردن . || حکم راندن . دیوان کردن . || فرمانروایی کردن . || سلطنت کردن ، پادشاهی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) فرماندهی . حکمرانی . حکم . (در تمام معانی ) سلطنت . سلطان . || ترافع. داوری . قضاوت <span class="h
حکومتفرهنگ فارسی عمید۱. حکم دادن؛ فرمان دادن.۲. (اسم) (سیاسی) فرمانروایی کردن بر یک شهر یا کشور و اداره کردن شئون اجتماعی و سیاسی مردم.⟨ حکومت عادله: [قدیمی] حکومتی که اساس آن بر عدالت باشد.
حکومتgovernment, state 3واژههای مصوب فرهنگستانسازوکاری قاعدهمند متشکل از نهادها و قوانین برای حکمرانی در سطح محلی و منطقهای و ملی
حکومتلغتنامه دهخداحکومت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حکومة. قضا. قضاوت کردن . داوری کردن . || حکم راندن . دیوان کردن . || فرمانروایی کردن . || سلطنت کردن ، پادشاهی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) فرماندهی . حکمرانی . حکم . (در تمام معانی ) سلطنت . سلطان . || ترافع. داوری . قضاوت <span class="h
حکومتفرهنگ فارسی عمید۱. حکم دادن؛ فرمان دادن.۲. (اسم) (سیاسی) فرمانروایی کردن بر یک شهر یا کشور و اداره کردن شئون اجتماعی و سیاسی مردم.⟨ حکومت عادله: [قدیمی] حکومتی که اساس آن بر عدالت باشد.
دستگاه حکومتstate apparatusواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از نهادها و سازمانهای دارای کنش متقابل که دولت ازطریق آنها قدرت خود را اعمال میکند
حکومتgovernment, state 3واژههای مصوب فرهنگستانسازوکاری قاعدهمند متشکل از نهادها و قوانین برای حکمرانی در سطح محلی و منطقهای و ملی