حلبی سازلغتنامه دهخداحلبی ساز. [ ح َ ل َ ] (نف مرکب ) حلبی سازنده . آنکه پیشه اش ساختن آلات و ابزار از حلبی است . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که از ورقه های نازک حلبی سینی و سطل و سماو
حلبی سازفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که پیشهاش ساختن اشیای حلبی است؛ آن که ظرفهایی از حلبی میسازد.
حلبی سازیلغتنامه دهخداحلبی سازی . [ ح َ ل َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل حلبی ساز. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) دکان حلبی ساز. (فرهنگ فارسی معین ).
حلبی سازیلغتنامه دهخداحلبی سازی . [ ح َ ل َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل حلبی ساز. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) دکان حلبی ساز. (فرهنگ فارسی معین ).
سازانلغتنامه دهخداسازان . (نف ) در حال ساختن . سازنده . ساخته کننده . || مزید مؤخر امکنه : حلبی سازان . ساغری سازان .
سازلغتنامه دهخداساز. (نف مرخم ) سازنده ٔ چیزی . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و این در اصل وضع صیغه ٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل میشود. (آنندراج ). به حذف «نده » یا«ا
سازیلغتنامه دهخداسازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن
روینهلغتنامه دهخداروینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) رویینه . هر چیز که از روی ساخته شده و یا از روی اندود شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به رویینه شود. || حلبی ساز. دیگ ساز