جوالقلغتنامه دهخداجوالق . [ ج َ ل ِ ] (معرب ، اِ) جوالیق . جوالقات . ج ِ جُوالَق ، بمعنی جوال . (منتهی الارب ). رجوع به جوال شود.
جوالقلغتنامه دهخداجوالق . [ ج ِ ل ِ / ج ُ ل َ ] (معرب ، اِ) جوال . (منتهی الارب ). رجوع به جوال شود.
جوالقلغتنامه دهخداجوالق . [ ج ُ ل ِ ] (معرب ، اِ) جوال . (منتهی الارب ). معرب گوال ، بمعنی جوال بلکه جوال نیز معرب گوال است . (آنندراج از غیاث ). گاله : چرا به من صلت گندمش همی نرسدوکیل اورا گویی خر و جوالق نیست . سوزنی .|| جنسی بود
جوالیقلغتنامه دهخداجوالیق . [ ج َ ] (معرب ، اِ) ج ِ جوالق . (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به جوالق شود.