جک بارگیریloading jackواژههای مصوب فرهنگستانجکی که بعد از استقرار ماشین بارزن برای ثابت نگه داشتن آن باز میشود و بر روی زمین قرار میگیرد
واماندگی جکjack stallواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بار آئرودینامیکی وارد بر سطح بر نیروی فعالگر غلبه میکند
جوق جوقلغتنامه دهخداجوق جوق . (ق مرکب )دسته دسته . گروه گروه . دسته بدسته : بعد از آن جبرئیل و ملائکه و مهاجر و انصار بر وی [ پیغمبر ] نماز کردند جوق جوق . (مجمل التواریخ ). || بسیار بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوق شود.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
خین جوکلغتنامه دهخداخین جوک . (اِ) نامی است که درافغانستان بدرخت بن دهند و نام پیستاسیا خین جوک که بزبان علمی بدان داده انداز این کلمه ٔ فارسی مأخوذ است . (یادداشت مؤلف ).
خنجوکلغتنامه دهخداخنجوک . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 205 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).<
کاسجوکلغتنامه دهخداکاسجوک . (اِ) کاسج است که خارپشت کلان تیرانداز باشد. (برهان ). معنی لغوی این لغت یعنی چوک او که زنخ باشد باریک و درازاست چون کاس که خوک باشد. (انجمن آرا) : از آن پیچد دل من همچو ماری که هجرانش بر او چون کاسجوک است . مولوی