جولانگهلغتنامه دهخداجولانگه . [ ج َ / جُو گ َه ْ ] (اِ مرکب ) جولانگاه : ای مگس عرصه ٔ سیمرغ نه جولانگه تست عرض خود میبری و زحمت ما میداری .حافظ.
زولانهلغتنامه دهخدازولانه . [ زَ / زُو ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی زاولانه است و آن آهنی باشد که بر پای گنه کاران نهند و بر پای ستوران نیز کنند و به ترکی «بخاو» گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). همان زاولانه که بر پای مجرمان نهند. (ان
زالونهگویش بختیاری1. دستبندى که به دستان اسب زنند براىجلوگیرى از ربودن آن؛ 2. قفل و زنجیرىکه به پاى زندانى بندند.
ناوردفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرزم، آورد، جنگ، رزم، ستیز، نبرد ۲. جولانگاه، رزمگاه، عرصه، میدان ۳. جولان
مجالفرهنگ مترادف و متضاد۱. امکان، حوصله ۲. زمان، فرصت، وقت ۳. جولانگاه، عرصه، میدان ۴. توان ۵. جا، محل
عرصهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پهنه، جولانگاه، رزمگاه، زمینه، ساحت، صحنه، فضا، گستره، مصاف، میدان ۲. حیاط ۳. بیابان، صحرا
جولانگهلغتنامه دهخداجولانگه . [ ج َ / جُو گ َه ْ ] (اِ مرکب ) جولانگاه : ای مگس عرصه ٔ سیمرغ نه جولانگه تست عرض خود میبری و زحمت ما میداری .حافظ.