جلعابلغتنامه دهخداجلعاب . [ ج َ ] (ع ص ) دراز. (منتهی الارب ): کان سعدبن معاذ رجلا جلعاباً. (منتهی الارب ).
زلهبلغتنامه دهخدازلهب . [ زَ هََ ] (ع ص ) مرد سبک ریش و سبک گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) ( از اقرب الموارد).
جلعبلغتنامه دهخداجلعب . [ ج َ ع َ ] (ع ص ) مرد بدخوی شریر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتر دراز بسیار بی باک شتاب زده . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.