جستجوی کردنلغتنامه دهخداجستجوی کردن . [ ج ُ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جستجو کردن ، در تمام معانی . رجوع به این کلمه شود : هر گه که جستجوی کنی دین رادنیا به پیشت آید ناجسته . ناصرخسرو.کرد بسی جستجوی در همه عالم ندیدتازه تر از جود تو چشم
جستجویلغتنامه دهخداجستجوی . [ ج ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) جستجو، در تمام معانی . رجوع به این کلمه شود : به رستم چنین گفت کاین جستجوی چه باید همی خیره وین گفتگوی . فردوسی .به ایران رسد زود این گفتگوی کس آید به توران بدین جستجوی . <
جستجویلغتنامه دهخداجستجوی . [ ج ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) جستجو، در تمام معانی . رجوع به این کلمه شود : به رستم چنین گفت کاین جستجوی چه باید همی خیره وین گفتگوی . فردوسی .به ایران رسد زود این گفتگوی کس آید به توران بدین جستجوی . <
جستجویلغتنامه دهخداجستجوی . [ ج ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) جستجو، در تمام معانی . رجوع به این کلمه شود : به رستم چنین گفت کاین جستجوی چه باید همی خیره وین گفتگوی . فردوسی .به ایران رسد زود این گفتگوی کس آید به توران بدین جستجوی . <