لغتنامه دهخدا
جرض . [ ج َ رَ ] (ع مص ) فروخوردن خدو را به اندوه . (از منتهی الارب ). (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گلو درماندن طعام و جز آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). خیو در گلو گرفتن و ماندن . (مصادر زوزنی ). || به مردن رسیدن . (ازمنتهی الارب ) (از