جذوللغتنامه دهخداجذول . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جِذل . (منتهی الارب ). ج ِ جذل بالکسر، بیخ و تنه ٔ درخت و تنه ٔ درخت بی شاخ و کنده ٔ هیزم . (آنندراج ). || (مص ) راست ایستادن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). مصدر الجاذل و هوالمنتصب مکانه لایبرح شبه بالجذل .(تاج الم
جدولفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جداول] مجموعهای از خطهای افقی و عمودی بهصورت خانههای شطرنج.۲. دیوارۀ کوتاه بتونی در کنار جوی آب، میدان، پیادهرو، خیابان، و امثال آن.۳. (هنر) در تهذیب، خطوطی که برای تزیین، بین سطرهای کتاب یا چهار گوشۀ کاغذ، بهصورت متوازی رسم میکنند: ◻︎ جامی، سواد عشق تو آمد زبور عشق / مست
جدوللغتنامه دهخداجدول . [ ج َدْ وَ ] (اِخ ) نام نهری است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام نهر معروفی است . (از شرح قاموس ).
جدوللغتنامه دهخداجدول . [ ج َدْ وَ ] (ع اِ) نهر خرد. (شرح قاموس ). جوی خرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نهر صغیر. (اقرب الموارد) (شرفنامه ). نهر. (غیاث اللغات ). جوی آب . (آنندراج ). ج ، جَداول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (شرح قاموس ). نهر کوچک .(ناظم الاطباء). جویچه . (یادداشت مؤلف )
جذولةلغتنامه دهخداجذولة. [ ج ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ جِذل . (منتهی الارب ). بیخهای درخت . رجوع به جذل شود.
ایستادنلغتنامه دهخداایستادن . [ دَ ] (مص ) پهلوی «استاتن » ، ایرانی باستان ، «اوی - شتا» جزو اول پیشوند و جزو دوم مشتق از «ست » (شت لهجه ٔ جنوب غربی ) در اوستا «ستا» (ایستادن ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). اقامت کردن و درنگی کردن و منتظر شدن . (ناظم الاطباء). حوصله کردن . صبر کردن . شکیبایی نمود
جذولةلغتنامه دهخداجذولة. [ ج ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ جِذل . (منتهی الارب ). بیخهای درخت . رجوع به جذل شود.