زاووشلغتنامه دهخدازاووش .(اِخ ) کوکب عطارد است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زاوش (بمعنی مشتری ). رجوع به زاوش شود.
جؤوشلغتنامه دهخداجؤوش . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جأش ، بمعنی دل مردم و اضطراب آن از بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جأش شود.
جؤوزلغتنامه دهخداجؤوز. [ ج ُ ] (ع مص ) گذشتن از جای و پس افکندن آنرا به رفتن از وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ).
جاویشلغتنامه دهخداجاویش . (معرب ، اِ) معرب چاووش : و دخل بغداد [ مؤیدبن عطاف آلالوسی الشاعر الادیب ] فی ایام المسترشد فصار جاویشاً. (یادداشت مؤلف ازمعجم الادباء ج 7 ص 199 س