تریپانوزومفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجاندار تکیاخته که به حالت انگلی در خون بعضی از حیوانات و انسان زندگی میکند.
آمیبفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجاندار تکسلولی از ردۀ آغازیان که در آبهای شیرین و جاهای مرطوب زندگی میکند.
پروتوزوئرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجاندار بسیارریز که فقط از یک سلول تشکیل یافته، مانند آمیب؛ جانور تکسلولی؛ جانور یکیاختهای.
جاندارلیلغتنامه دهخداجاندارلی . (اِخ ) (خلیج ...) در شمال خلیج ازمیر قرار دارد. طول و عرض آن 20 هزار گز است و «باقرچایی » به این خلیج میریزد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
جاندارلیلغتنامه دهخداجاندارلی . (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در ولایت آیدین در قضای برغمه که تابع سنجاغ ازمیر است و در ساحل شمالی خلیج جاندارلی در جنوب شرقی قضای برغمه قرار دارد. این قصب
جاندارولغتنامه دهخداجاندارو. (اِ مرکب ) کنایه از تریاک است که افیون باشد. (برهان ). || نوش دارو و تریاق را گویند که حفظ جان کند و زندگی بخشد. (آنندراج ) : جانداروی عاشقان حدیثت قفل
جانداریلغتنامه دهخداجانداری . (حامص مرکب ) سلاح داری . محافظت . نگهبانی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). محافظت جان : آن ترک که یافت منصب جانداری یک لحظه نمی شکیبد از دلداری گفتم دل من ن
پیشهستهای 1prokaryote, prokaryonواژههای مصوب فرهنگستانجانداری که یاختههای آن هستۀ واقعی و غشای هسته ندارد
همهچیزخوارomnivore, omnivorous, omnivorous animal, diversivoreواژههای مصوب فرهنگستانجانداری که بتواند از انواع منابع غذایی، اعم از گیاهی یا جانوری، تغذیه کند
هوهستهای 1eukaryote/ eucaryote, eukaryonواژههای مصوب فرهنگستانجانداری که یاختههای آن هستۀ واقعی و غشا دارد
حسن جاندارلغتنامه دهخداحسن جاندار. [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) یکی از امرای شاهرخ پسر تیمور گورکان بود. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 445 و 565).