جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعةلغتنامه دهخداجامعة. [ م ِ ع َ ] (اِخ ) زیارت ... زیارت جامعه ٔ کبیره یکی از مهمترین و معتبرترین زیارات است که در تمام بقاع متبرکه خوانده میشود و از زیارات عمومی است که برای هریک از ائمه خوانده میشود. اهمیت این زیارت درمیان امامیه بحدی است که شرحهای مفصل و متعددی بر آن نوشته اند. از جمله آ
بررسی زمانظاهریapparent time studyواژههای مصوب فرهنگستاندر جامعهشناسی زبان، بررسی یک یا چند متغیر زبانی در مقطع معینی از زمان
برخورد زبانهاlanguage contactواژههای مصوب فرهنگستاندر جامعهشناسی زبان، وضعیتی که در آن دو جامعۀ زبانی با هم تعامل زبانی دارند و این دو زبان بر هم تأثیر میگذارند
زبانپاییlanguage maintenanceواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن جامعهای زبان خود را در برابر فشار زبانهای غالب حفظ میکند متـ . حفظ زبان
واگراییdivergenceواژههای مصوب فرهنگستاندر جامعهشناسی زبان و زبانشناسی تاریخی، فرایند تغییر و تحول و دور شدن گویشها و زبانها از یکدیگر
همگراییconvergenceواژههای مصوب فرهنگستاندر جامعهشناسی زبان و زبانشناسی تاریخی، فرایند تغییر و تحول و شبیه شدن گویشها و زبانها به یکدیگر
جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعهلغتنامه دهخداجامعه . [ م ِ ع َ ] (اِخ ) اثرمنسوب به سلیمان . صاحب قاموس مقدس آرد، کتاب بیستمین و از کتب قانونیه است و ظاهراً بدلائل ذیل سلیمان مصنف آن بوده است : اولا قول کاتب است که میگوید کاتب این کتاب سلیمان پسر داود است که در اورشلیم سلطنت نمود. (کتاب جامعه
جامعهsocietyواژههای مصوب فرهنگستانجماعتی (community) ساختمند از انسانها که از سنتها یا نهادها یا ملیت یکسان برخوردارند
مجامعهلغتنامه دهخدامجامعه . [ م ُ م َ ع َ / م ُ م ِ ع ِ] (ع اِمص ) مجامعة. رجوع به مجامعة و مجامعت شود.
غل جامعهلغتنامه دهخداغل جامعه . [ غ ُ / غ ُل ْ ل ِ م ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی غل که گردن و دست و دوپای در بند دارد. غل که گردن و دست و پای را ببندد. رجوع به غُل ّ شود.
اصطرلاب جامعهلغتنامه دهخدااصطرلاب جامعه . [ اُ طُ ب ِ م ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعهلغتنامه دهخداجامعه . [ م ِ ع َ ] (اِخ ) اثرمنسوب به سلیمان . صاحب قاموس مقدس آرد، کتاب بیستمین و از کتب قانونیه است و ظاهراً بدلائل ذیل سلیمان مصنف آن بوده است : اولا قول کاتب است که میگوید کاتب این کتاب سلیمان پسر داود است که در اورشلیم سلطنت نمود. (کتاب جامعه