تزیللغتنامه دهخداتزیل . [ ت َ زَی ْ ی ُ ] (ع مص ) پراکنده و متفرق شدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تفرق . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد).
تزییللغتنامه دهخداتزییل . [ ت َزْ ] (ع مص ) جدا وا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جداوا شدن . (زوزنی ). جدا کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). جدا کردن و پراکنده نمودن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفریق . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). جدا کردن . (از متن اللغة) <span
تجویللغتنامه دهخداتجویل . [ ت َج ْ ] (ع مص ) بسی فاواگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن . (زوزنی ). بسیار گردانیدن . (آنندراج ). در تاج العروس آرد: و جَوَّل َ تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثرة کفعلت فی فعلت وفی
ثجلاءلغتنامه دهخداثجلاء. [ ث َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث اثجل . || زنی که شکمش کلان و فراخ باشد یا زن برآمده تهی گاه . || توشه دان فراخ . ج ، ثجل .
ثجلةلغتنامه دهخداثجلة. [ ث َ / ث ُ ل َ ] (ع مص ) کلانی و فراخی شکم . || بزرگ شکم شدن . فراخ شکم شدن .
اثجللغتنامه دهخدااثجل . [ اَ ج َ ] (ع ص ، اِ) مردی که شکمش کلان و فراخ باشد. (منتهی الارب ). بزرگ شکم . (مهذب الاسماء). مرد برآمده تهیگاه . (منتهی الارب ). || که پوست شکم سست دارد. آنکه پوست شکمش سست و فروهشته باشد . || اثجل الوادی ؛ میانه ٔ فراخ وادی .(منتهی الارب ). || طعن فلان ٌ فلاناً الا
ثجلاءلغتنامه دهخداثجلاء. [ ث َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث اثجل . || زنی که شکمش کلان و فراخ باشد یا زن برآمده تهی گاه . || توشه دان فراخ . ج ، ثجل .
ثجلةلغتنامه دهخداثجلة. [ ث َ / ث ُ ل َ ] (ع مص ) کلانی و فراخی شکم . || بزرگ شکم شدن . فراخ شکم شدن .
مثجللغتنامه دهخدامثجل . [ م ُ ث َج ج َ ] (ع ص ) مردی که شکمش کلان و فراخ باشد یا مرد برآمده تهیگاه . اَثجَل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکم کلان و شکم فراخ و برآمده تهیگاه . (ناظم الاطباء). || جوال فراخ و وسیع. (ناظم الاطباء).
اثجللغتنامه دهخدااثجل . [ اَ ج َ ] (ع ص ، اِ) مردی که شکمش کلان و فراخ باشد. (منتهی الارب ). بزرگ شکم . (مهذب الاسماء). مرد برآمده تهیگاه . (منتهی الارب ). || که پوست شکم سست دارد. آنکه پوست شکمش سست و فروهشته باشد . || اثجل الوادی ؛ میانه ٔ فراخ وادی .(منتهی الارب ). || طعن فلان ٌ فلاناً الا
عثجللغتنامه دهخداعثجل . [ ع َ ج َ ] (ع ص ) بزرگ شکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فراخ و سطبر از مشک و خنور. (منتهی الارب ). الواسع الضخم من الاوعیة و الاسقیة و نحوها. (اقرب الموارد).