تیزتگیلغتنامه دهخداتیزتگی . [ تی ت َ ] (حامص مرکب ) تیزتکی . سرعت . تندروی . عمل تیزتگ : دی که ز پیش تو به نخجیر شدتیزتگی کرد و عدم گیر شد. نظامی .تیزتگی پیشه ٔ آتش بودبازنمانی ز تک ، آن خوش بود. نظامی .
تیزتگلغتنامه دهخداتیزتگ . [ تی ت َ ] (ص مرکب ) تندرو. تیزدو. که تیز و تند دود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). تیزتک . تیزپا. سخت تندرو. سریعالسیر : هم آهو فغند است و هم تیزتگ هم آهسته خوی است و هم تیزگام . فرالاوی .ز تندی به جوش آمدش
تجاثیلغتنامه دهخداتجاثی . [ ت َ ] (ع مص ) بر زانو نشستن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تازیتایلغتنامه دهخداتازیتای . (اِخ ) حکمران سیماش معاصر شولگی (2272-2226 ق .م .). رجوع به تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی ص 35 شود.
تیزگامیلغتنامه دهخداتیزگامی . (حامص مرکب ) تندروی . تیزتگی : ولی چون کرد حیرت تیزگامی عنایت بانگ برزد کای نظامی . نظامی .رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.