تکه تکهلغتنامه دهخداتکه تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص مرکب ) پاره پاره و لقمه لقمه . (ناظم الاطباء). قطعه قطعه . بریده بریده .
تکه تکهدیکشنری فارسی به انگلیسیasunder, bitty, fractional, piecemeal, sky-high, lump, patchy, sectional
تکهتکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتکه، پارهپاره، عضوعضو، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه شقهشده، مثلجگر زلیخا، شکسته، جدا ناقص پرپرو، تجهیز نشده کوچک
دودة بزاقةدیکشنری عربی به فارسیگلوله بي شکل , چارپاره , جانور کندرو , جانور تنبل , گردونه کندرو , اسب کندرو , يک جرعه مشروب , تکه فلز خام , مثل حلزون حرکت کردن , يواش يواش وکرم واربيهوده وقت گذراندن , لول زدن , ضربت مشت , ضربت سنگين زدن به
slugsدیکشنری انگلیسی به فارسیرولز، یک جرعه مشروب، حلزون بی صدف، جانور کندرو، ضربه سنگین زدن، گلوله بی شکل، چارپاره، جانور تنبل، گردونه کندرو، اسب کندرو، تکه فلز خام، ضربت مشت، مثل حلزون حرکت کردن، ضربت سنگین زدن به، لول زدن
تکهلغتنامه دهخداتکه . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و در حدود 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تکهلغتنامه دهخداتکه . [ ت َ ک ِ / ک َ ] (اِ) بز نررا گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). بزی را گویند که سرکرده و پیشرو گله ٔگوسفندان باشد و بز نر را نیز گفته اند اعم از بز کوهی و غیرکوهی . (برهان ) (از ناظم الاطباء). رجوع به تیس
تکهلغتنامه دهخداتکه . [ ت ِک ْ ک َ ] (اِ) لقمه . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). پاره ای از طعام و گوشت و جز آن . (فرهنگ رشیدی ). || پاره ای از هر چیز باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). پاره و قطعه و بخش از هر چیز. (ناظم الاطباء). || بمعنی قط
تکهلغتنامه دهخداتکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) در تداول عامه ، چیز جالب توجه . زن زیبا و خوشگل . || نصیب و قسمت . || چیزی که درخور و مناسب کسی باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).- تکه ٔ کسی بودن ؛ مناسب و درخور کسی بودن . (فرهنگ
تکهلغتنامه دهخداتکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) بند شلوار. (دهار) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شلواربند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ازاربند. (غیاث اللغات ). ج ، تِکَک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابن درید گوید: آن را معرب بحساب آرند... (از الم
ختکهلغتنامه دهخداختکه . [ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 28 هزارگزی شمال خاوری گیلان و کنار راه فرعی گل کش به قیطون . این ناحیه در دشت واقع و هوایش معتدل است . بآنجا100 تن سکونت
ختکهلغتنامه دهخداختکه . [ خ ُ ت َ ک َ ] (اِ) کوچکترین نوع مرغابی در سواحل بحر خزر است . (یادداشت بخط مؤلف ).
چل تکهلغتنامه دهخداچل تکه . [ چ ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص ، اِ مرکب ) پارچه ای که از کناره های ماهوت بریده دوزند. پارچه ای که از مجموع تکه پاره های مربعشکل ماهوت یا پارچه ٔ دیگر دوخته شود. پارچه ای که از ده ها تکه ماهوت چارگوش که بیکدیگر دوخته اند، فراهم آمده است
چرتکهلغتنامه دهخداچرتکه . [ چ ُ ک َ / ک ِ ] (روسی ، اِ) چرتگه . آلتی برای جمع و تفریق اعداد و ارقام . از روسی چتکا ؛ آلتی مرکب از چهارچوبی مستطیل شکل که در میان دو ضلع اطول آن ده ردیف سیم نصب است و هر سیم از درون ده مهره ٔ چوبی گذشته است ، مهره های دهگانه ٔ هر