تنهبهتنهcorps à corpsواژههای مصوب فرهنگستانبرخورد بدن دو شمشیرباز به هم که به توقف بازی منجر میشود
تانی تنهلغتنامه دهخداتانی تنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) کلماتی که برای استقامت وزن نغمات در وقت خوانندگی ابتدا بدان کنند. (آنندراج ) : دانستن معرفت به تانی تنه نیست اثبات ظهور ذات را بینه نیست در دل بجز از نور خدا هیچ مدان غیر از یک کس به خانه ٔ آینه نیست .<p
تپنچهلغتنامه دهخداتپنچه . [ ت َ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) مخفف طبانچه است که به عربی لطمه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). تپانچه . (ناظم الاطباء) : ز گفتار هر دو پشیمان شدندتپنچه برخسارگان برزدند. فردوسی .ر
تینةلغتنامه دهخداتینة. [ ن َ ] (ع اِ) یکی تین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واحد تین ؛ یعنی یکدانه انجیر. (ناظم الاطباء). یک انجیر تازه و تر. (آنندراج ). || دبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دُبُر. انجیره . کون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
اصحاب تینةلغتنامه دهخدااصحاب تینة. [ اَ ب ِ ن َ ] (اِخ ) اصحاب التینة. جهشیاری در ذیل عنوان ایام منصور آرد: عبدالملک بن حمید مولای حاتم بن نعمان باهلی از مردم حران ، کاتب ابوجعفر منصور بود و از کاتبانی بشمار میرفت که بر دیگران تقدم داشت . روزی وی در روزگار بیکاری در حران با یحیی بن ترملةصفری و عبید
ارایشدیکشنری فارسی به عربیتجمع , تزيين , تشکيل , تينة , ثقل , ثوب , حلية , زينة , ضمادة , طلب , مرحاض
تینهلغتنامه دهخداتینه . [ ن ِ ] (اِخ ) اسروشنه . و آن نام شهری است به ماوراءالنهر.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به اسروشنه شود.