تولدلغتنامه دهخداتولد. [ ت َ وَل ْ ل ُ ] (ع مص ) پدید آمدن چیزی از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). پدید آمدن . (دهار). پیدا شدن چیزی از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پدید آمدن چیزی از غیر آن . (از اقرب الموارد). پدید آمدن حیوانی بدون پدر و مادر مانند حیوان متولد از آب
تولدلغتنامه دهخداتولد. [ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) به اسپانیولی تولدو و معرب آن طلیطله شهر و مرکز ولایتی است در اسپانی و بر کنار رود تاجه واقع است و 40200 تن سکنه دارد و تا سال 1560م . پایتخت اسپانی بود. قصر معروف الخضراء که در سال <s
تولیتلغتنامه دهخداتولیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تولیة. نصب . مقابل عزل . کار در گردن کسی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل دادن به کسی . (غیاث اللغات ) : چون وزارت بدو رسید تاش را از زعامت و قیادت لشکر معزول کرد و به تولیت و تقریر آن منصب بر ابوالحسن سیمجورمثال داد. (
تولیدلغتنامه دهخداتولید. [ ت َ ] (ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن . (از اقرب الموارد). زایانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پروردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
تولیتفرهنگ فارسی عمید۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.
تولیدلغتنامه دهخداتولید. [ ت َ ] (ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن . (از اقرب الموارد). زایانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پروردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
تولیدفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را از چیز دیگر بهوجود آوردن؛ زایاندن.۲. (اقتصاد) حاصل کردن چیزی از طریق زراعت یا صناعت.۳. (اقتصاد) مقدار کالای تهیهشده.
تولیدلغتنامه دهخداتولید. [ ت َ ] (ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن . (از اقرب الموارد). زایانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پروردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
تولیدفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را از چیز دیگر بهوجود آوردن؛ زایاندن.۲. (اقتصاد) حاصل کردن چیزی از طریق زراعت یا صناعت.۳. (اقتصاد) مقدار کالای تهیهشده.
دستیار تولیدproduction assistantواژههای مصوب فرهنگستاندستیار تهیۀ فیلم که مجموعهای از کارهای تدارکاتی و هماهنگی تولید را انجام میدهد
دستیار مدیر تولیدassistant production managerواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که در برنامهریزی تولید یا برنامههای تلویزیونی به مدیر تولید کمک میکند