توترلغتنامه دهخداتوتر. [ ت َ وَت ْ ت ُ ] (ع مص ) سخت گردیدن پی و گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت شدن پی و مانند وتر گردیدن . (از اقرب الموارد).- توتر قضیب ؛ فریسموس . علتی است که بی آرزوئی حاجت مرد برخاسته ماند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع
توتیرلغتنامه دهخداتوتیر. [ ت َ تی ] (ع مص ) کمان به زه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زه بر کمان کردن . (زوزنی ). سخت گردانیدن زه کمان را یا به زه کردن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || یقال :وتّر الصلوة؛ ای وترها. (منتهی الارب ). بمعنی وتر الصلوة است ؛ یعنی وتر کرد نماز را. (ن
توثیرلغتنامه دهخداتوثیر. [ ت َ ] (ع مص ) نرم کردن بستر و آنچه بدان ماند. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). نرم کردن . (دهار). پایمال ونرم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توچتریلغتنامه دهخداتوچتری . [ چ َ] (ص نسبی ) نوعی از آرایش موی زنان . قسمی بریدن و آرایش موی زن از سوی پیشانی . قسمتی از موی زن که بصورتی خاص درآرند. گونه ای از پیرایش موی پیش سر زنان .
دسیسهبازفرهنگ مترادف و متضاد۱. توطئهکننده، توطئهگر، دسیسهچی، دسیسهگر ۲. خدعهگر، دغلباز، فریبکار، مکار، نیرنگباز ≠ صحیحالعمل