لغتنامه دهخدا
دوتاه کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خم کردن . (ناظم الاطباء). دوتا کردن . دوتو کردن . دولا کردن . خمانیدن . (از یادداشت مؤلف ). تلوی . (منتهی الارب ) : و از وی تیغ خیزد که اوی را دوتاه توان کردن و چون دست بازداری به جای خود بازآید. (حدود العالم ).<b