تنوع ژنیgenetic diversityواژههای مصوب فرهنگستانگوناگونی ژنی در یک جمعیت یا گونه که معمولاً در سه سطح بررسی میشود: درون جمعیتهای بهنژادی، بین جمعیتهای بهنژادی و درون گونهها
تنوحلغتنامه دهخداتنوح . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) جنبیدن چیز فروهشته ٔ آویزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحرک . (اقرب الموارد).
تنویعلغتنامه دهخداتنویع. [ ت َن ْ ] (ع مص ) گوناگون کردن . (دهار) (از اقرب الموارد). || جنبانیدن و زدن باد چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنوعلغتنامه دهخداتنوع . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار). گوناگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قسم قسم شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گوناگونی و نوع نوع شدگی . (ناظم الاطباء). ||
تنوهلغتنامه دهخداتنوه . [ ت َ ن َوْ وُه ْ ] (ع مص ) بلند شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
تکامل خُرد،خُردفرگشتmicroevolutionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تکامل حاصل از تنوع ژنی و نسبتاً محدود، اما پیدرپی که اغلب به تشکیل زیرگونههای جدید منجر میشود
یکپارچگی بومشناختیecological integrityواژههای مصوب فرهنگستانکیفیت یک بومسازگان طبیعی که در آن فرایندهای بومشناختی طبیعی با برخورداری از تنوع ژنی و گونهای و بومسازگانی ضامن پایداری آن در آیندهاند
تنوعلغتنامه دهخداتنوع . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار). گوناگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قسم قسم شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گوناگونی و نوع نوع شدگی . (ناظم الاطباء). ||
تنوعدیکشنری فارسی به انگلیسیcatholicity, diversity, heterogeneity, variation, range, variance, variety
متنوعلغتنامه دهخدامتنوع . [ م ُ ت َ ن َوْ وِ] (ع ص ) گوناگون شونده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوناگون شده . (ناظم الاطباء). گونه گون . گونه گونه . گوناگون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، گوناگون و دارای انواع و اقسام و اشکال مختلف و هر چیزی که به ا
تنوعلغتنامه دهخداتنوع . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار). گوناگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قسم قسم شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گوناگونی و نوع نوع شدگی . (ناظم الاطباء). ||
متنوعدیکشنری عربی به فارسیجور شده , همه فن حريف , همسر , يار , درخور , مناسب , گوناگون , مختلف , متغير , متمايز , متفرقه