تلمللغتنامه دهخداتلمل . [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) زبان گرد دهان برآوردن بعد طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلمظ. (اقرب الموارد).
تلملمدیکشنری عربی به فارسیروي هم ريختن , روي هم انباشتن , ناقص انجام دادن , ازدحام کردن , مخفي کردن , درهم ريختگي , ازدحام , اجتماع افراد يک تيم , کنفرانس مخفيانه
تلملمدیکشنری عربی به فارسیروي هم ريختن , روي هم انباشتن , ناقص انجام دادن , ازدحام کردن , مخفي کردن , درهم ريختگي , ازدحام , اجتماع افراد يک تيم , کنفرانس مخفيانه