تقاوملغتنامه دهخداتقاوم . [ ت َ وُ ] (ع مص ) ایستاده شدن . بعض قوم برای بعضی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقوملغتنامه دهخداتقوم . [ ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) راست شدن . (آنندراج ) (اقرب الموارد). یقال : قومته فتقوم ؛ عدلته فتعدل . (اقرب الموارد) : زان گشت نصیرالدین لایق لقب توکز تو علم نصرت دین راست تقوم . سوزنی .رجوع به تقویم شود.
تکویملغتنامه دهخداتکویم . [ ت َ ](ع مص ) توده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). توده توده کردن خاک را و بلند کردن سر توده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقویمفرهنگ فارسی عمید۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.⟨ تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروز
متقاوملغتنامه دهخدامتقاوم . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) ایستاده شونده بعضی برای بعض در حرب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). ایستاده شده برای جنگ یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تقاوم شود.
لیمونلغتنامه دهخدالیمون . (معرب ، اِ) معرب لیمو، ثمری معروف . لیمو. و فیه بادزهریة تقاوم بها السموم کلها کثیرةالمنافع. (منتهی الارب ). ضریر انطاکی آرد: الاصلی منه هو المستدیر الصغیر المصفرعند استوائه الرقیق القشر و غیره مرکب ، اما علی الاترج و هو الاستیوب المعروف بمصر بالحماض الشعیری او علی ال
باهملغتنامه دهخداباهم . [ هََ ] (ق مرکب ) همراه . معاً. به معیت . به اتفاق . به اتحاد. با یکدیگر. (ناظم الاطباء). بهم . متفقاً. متحداً. جفت . یکجا : خوبان چو بهم گرمی بازار فروشندباهم بنشینند و خریدار فروشند. عرفی .الفة؛ باهم آمیخت
متقاوملغتنامه دهخدامتقاوم . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) ایستاده شونده بعضی برای بعض در حرب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). ایستاده شده برای جنگ یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تقاوم شود.