لغتنامه دهخدا
جده . [ ج ِ دَ ] (ع مص ) یافتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درک کردن . (از اقرب الموارد). وَجد. وجود. وِجدان . اِجدان . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دست یافتن بر چیزی پس از از دست دادن آن . (از اقرب الموارد). ظفربه بعد ذهابه . (اقرب الموارد). || خشم کردن .غض