تفویض کردنلغتنامه دهخداتفویض کردن . [ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تسلیم کردن . بخشیدن : عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه ). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دَر این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلست
تفؤدلغتنامه دهخداتفؤد. [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) سوخته شدن و افروخته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحرق و توقد آتش . (از اقرب الموارد).
تیفوئیدلغتنامه دهخداتیفوئید. [ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) حصبه . مطبقه . (از فرهنگ فارسی معین ). از امراض عفونی و ساری که به سبب وجود میکروب و ایجادزخمهای دگمه ای شکل در روده تشخیص داده میشود. و با تیفوس مشابهت دارد و در جوانان بیشتر مشاهده میشود. وتب این بیماری در سه مرحله متغیر است . مرحله ٔ اول که
تفویتلغتنامه دهخداتفویت . [ ت َ ] (ع مص ) فائت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || رها کردن و رخصت دادن . (ناظم الاطباء).
تفودلغتنامه دهخداتفود. [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) برآمدن بالای کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تفوتلغتنامه دهخداتفوت . [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) درگذشتن در مال کسی بی او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تفوت علیه فی ماله ؛ فاته ُ و به . و به علی متعدی شده است متضمن معنی غلبه باشد. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
تفویضلغتنامه دهخداتفویض . [ ت َ ] (ع مص ) کار با کسی گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کار به کسی بازگذاشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بازگذاشتن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة). حاکم گردانیدن کسی را در امری . (از اقرب الموارد). سپردن و باز
تفویضفرهنگ فارسی عمید۱. واگذار کردن؛ کاری یا چیزی را به کسی واگذاشتن و سپردن.۲. (تصوف) واگذار کردن تمام کارهای خود به خداوند توسط سالک که بالاتر از توکل است.۳. (فلسفه) = اختیار
تفویضdelegationواژههای مصوب فرهنگستانواگذاری اختیار عمل یا مسئولیت تصمیمگیری در موردی خاص به فرد یا نهاد دیگر
تفویضلغتنامه دهخداتفویض . [ ت َ ] (ع مص ) کار با کسی گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کار به کسی بازگذاشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بازگذاشتن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة). حاکم گردانیدن کسی را در امری . (از اقرب الموارد). سپردن و باز
تفویضفرهنگ فارسی عمید۱. واگذار کردن؛ کاری یا چیزی را به کسی واگذاشتن و سپردن.۲. (تصوف) واگذار کردن تمام کارهای خود به خداوند توسط سالک که بالاتر از توکل است.۳. (فلسفه) = اختیار
تفویضdelegationواژههای مصوب فرهنگستانواگذاری اختیار عمل یا مسئولیت تصمیمگیری در موردی خاص به فرد یا نهاد دیگر