تفت دادنلغتنامه دهخداتفت دادن . [ ت َ دَ ] (ع مص ) کمی در تابه برشته کردن . کمی سرخ کردن . بی روغن و آبی حرارت دادن به چیزی ، در ظرفی برآتش نهاده . در آشپزی بودادن چنانکه آرد حلوا ر
تفتآبپز کردنbraiseواژههای مصوب فرهنگستانتفت دادن گوشت و سبزیجات در روغن و سپس پختن آرام آنها در مقدار کمی آب
تفتانیدنلغتنامه دهخداتفتانیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) حرارت دادن . گرم کردن . سوزاندن : و فرموده بود [مقنع] تا سه روز باز تنور تفتانیده بودند به نزدیک آن تنور رفت و جامه بیرون کرد و
تفتنلغتنامه دهخداتفتن . [ ت َ ت َ ] (مص ) مخفف تافتن است که گرم شدن و یکدیگر را گرم گردانیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : چو از روز رخشنده نیمی برفت دل هر دو جن
تفتهلغتنامه دهخداتفته . [ ت َ ت َ / ت ِ] (ن مف ) گرم باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 488) (اوبهی ). بمعنی بسیار گرم شده باشد. (برهان ) (آنندراج ). سخت گرم شده . (شرفنامه ٔ منیری )
تفتیدنلغتنامه دهخداتفتیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) گرم شدن از آفتاب و آتش . (ناظم الاطباء).پورداود در ذیل کلمه ٔ تپ آرد:... در فارسی ناخوشی تب و... تافته و تفسیدن و تفتیدن و جز اینها از
تفتآبپزیbraisingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن گوشت و سبزیجات ابتدا در روغن تفت داده میشود و سپس در مقدار کمی آب بهآرامی میپزد
تفتحلغتنامه دهخداتفتح . [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گشاده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطاوع تفتیح ابواب ،یقال : فت
تفتازانلغتنامه دهخداتفتازان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه در بخش باجگیران شهرستان قوچان . کوهستانی و دارای 158 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تفتیرلغتنامه دهخداتفتیر. [ ت َ ] (ع مص ) سست گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برانگیختن عامل بر سستی د
تفتازانیلغتنامه دهخداتفتازانی . [ ت َ ] (اِخ ) سعدالدین مسعودبن عمربن عبداﷲ الهروی خراسانی . وی فقیه و ادیب حنفی بودو در سال 722 هَ . ق . متولد شد و در محرم 792 هَ . ق . در سمرقند د
تفتافلغتنامه دهخداتفتاف . [ ت َ ] (ع اِ) کسی که تلفظ کند احادیث زنان را. ج ، تفتافون و تفاتف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تفتانلغتنامه دهخداتفتان . [ ت َ ] (اِخ ) نام کوهی آتشفشانی به مکران که هم امروز دائماً ابخره و گاهی مواد سوزان از آن خارج میشود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تفتانلغتنامه دهخداتفتان . [ ت َ ] (ص ، اِ) آنچه ازآفتاب یا آتش گرم شده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هر چیز گرم شده از آفتاب یا آتش . (ناظم الاطباء). || و قسمی از نان که آنرا