تعقبلغتنامه دهخداتعقب . [ ت َ ع َق ْ ق ُ ] (ع مص ) از پی درآمدن و کسی را به گناه وی بگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). مؤاخذه نمودن کسی را بر گناهی که داشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از چیزی پرسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دوباره پرسیدن خبر را جهت شک . (منتهی الارب ) (ن
تعقیبلغتنامه دهخداتعقیب . [ ت َ ] (ع اِ) اذکار و اورادی که پس از ادای نماز خوانند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تعقیبلغتنامه دهخداتعقیب . [ ت َ ] (ع مص ) زرد شدن میوه ٔ عرفج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از پی درداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). از پس کسی درآمدن و در پس کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دنبال کردن . (از اقرب الموارد). چیزی را در پس چیزی کرد
تعکبلغتنامه دهخداتعکب . [ ت َ ع َک ْ ک ُ ] (ع مص ) پیش آمدن اندوه بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) ( از اقرب الموارد).
تعکیبلغتنامه دهخداتعکیب . [ ت َ ] (ع مص ) دود برآوردن آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تعقیبلغتنامه دهخداتعقیب . [ ت َ ] (ع اِ) اذکار و اورادی که پس از ادای نماز خوانند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تعقیبلغتنامه دهخداتعقیب . [ ت َ ] (ع مص ) زرد شدن میوه ٔ عرفج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از پی درداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). از پس کسی درآمدن و در پس کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دنبال کردن . (از اقرب الموارد). چیزی را در پس چیزی کرد
تعقیبفرهنگ فارسی عمید۱. دنبال کردن؛ از پی چیزی رفتن؛ دنبال امری یا کسی را گرفتن.۲. (حقوق) پیگرد.۳. (اسم) اوراد و دعاهایی که بعد از نماز میخوانند.
تعقیبpursuitواژههای مصوب فرهنگستانآفندی که برای دنبال کردن دشمن یا قطع تماس نیروی درحالفرار او طراحی شده و هدف از انجام آن انهدام نیروی دشمن است
تعقیبلغتنامه دهخداتعقیب . [ ت َ ] (ع اِ) اذکار و اورادی که پس از ادای نماز خوانند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تعقیبلغتنامه دهخداتعقیب . [ ت َ ] (ع مص ) زرد شدن میوه ٔ عرفج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از پی درداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). از پس کسی درآمدن و در پس کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دنبال کردن . (از اقرب الموارد). چیزی را در پس چیزی کرد
تعقیبفرهنگ فارسی عمید۱. دنبال کردن؛ از پی چیزی رفتن؛ دنبال امری یا کسی را گرفتن.۲. (حقوق) پیگرد.۳. (اسم) اوراد و دعاهایی که بعد از نماز میخوانند.
تعقیبpursuitواژههای مصوب فرهنگستانآفندی که برای دنبال کردن دشمن یا قطع تماس نیروی درحالفرار او طراحی شده و هدف از انجام آن انهدام نیروی دشمن است
راهکنش تعقیبpursuit tacticواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش رهگیری هواگرد دشمن که با استفاده از آن، خلبان هواپیمای خودی میتواند موقعیت خود را بهگونهای تغییر دهد که در مرحلة نهایی تک قرار گیرد