تصفقلغتنامه دهخداتصفق . [ ت َ ص َف ْ ف ُ ] (ع مص )دودله شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تردد. (اقرب الموارد). || پیش آمدن و متعرض شدن کار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || برگردیدن ناقه بر شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پشت بر ش
تشفیقلغتنامه دهخداتشفیق . [ ت َ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کم کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بد بافتن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تصفیقلغتنامه دهخداتصفیق . [ ت َ ] (ع مص )پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آمیختن شراب با آب . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || شراب از انایی به انایی بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). شراب را یا شراب ممزوج را از خنوری به خنور دیگر کردن تا صاف گردد.
تصفيقدیکشنری عربی به فارسیکف زدن , هلهله کردن , تشويق و تمجيد , تحسين , صداي دست زدن , ترق تراق , صداي ناگهاني
تصفیقفرهنگ فارسی عمید۱. بال بر هم زدن پرنده.۲. دو کف دست را بر هم زدن؛ دست زدن.۳. شراب را برای صاف شدن از ظرفی به ظرف دیگر ریختن.
متصفقلغتنامه دهخدامتصفق . [ م ُت َ ص َف ْ ف ِ ] (ع ص ) ناقه ای که بر گردد بر شکم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شتری که از این پهلو به آن پهلو برگردد. (ناظم الاطباء). || متردد و دودله . || کسی که دوچار می شود و روبرو می گردد و مقابل می شود و متعرض میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از
دودلهلغتنامه دهخدادودله . [ دُ دِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) متردد و مشکوک و بی ثبات و کسی که در کارها همیشه شک می آورد و هرگز از روی یقین کاری نمی کند. (ناظم الاطباء). کنایه است از متردد. به عکس یکدله . (انجمن آرا). دودل . مردد. مذبذب . مریب . مرتاب . شاک . مضطرب
متصفقلغتنامه دهخدامتصفق . [ م ُت َ ص َف ْ ف ِ ] (ع ص ) ناقه ای که بر گردد بر شکم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شتری که از این پهلو به آن پهلو برگردد. (ناظم الاطباء). || متردد و دودله . || کسی که دوچار می شود و روبرو می گردد و مقابل می شود و متعرض میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از