لغتنامه دهخدا
تسبیغ. [ ت َ ] (ع مص ) بچه افکندن شتر که به زادن نزدیک آمده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افکندن ناقه بچه ٔ ناتمام خود را. (از متن اللغة). بچه انداختن آبستن . (از اقرب الموارد): سبغت الناقه ولدها: القته لغیر تمام و قد اشعر فهی مسبغ، و هی مسباغ اذا کان ذلک له