تسلس کردنلغتنامه دهخداتسلس کردن . [ ت َ س َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریا و مکر کردن . سالوس فروشی کردن . سالوسی کردن : او ندارد خود هنر الا همان کو تسلس میکند با مردمان . مولوی .و
tusslesدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلس، تقلا، کشمکش، مجادله، مسابقه جسمانی، تقلا کردن، بحث کردن، نزاع کردن
تسلسللغتنامه دهخداتسلسل . [ت َ س َ س ُ ] (ع مص ) پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی ). در هم پیوسته روان شدن آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموا
تسلسلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپیوسته شدن؛ پیدرپی شدن؛ به هم پیوسته بودن، مانند زنجیر. تسلسل افکار: = تداعی تداعی معانی
تعلیق زنجیرهایchain suspensionواژههای مصوب فرهنگستانتسلسل دو یا چند تعلیق بهطوریکه نتِ حلِ یک تعلیق به نتِ تهیۀ (prepared note) تعلیق بعدی تبدیل شود
وزن 1meter, time 1واژههای مصوب فرهنگستانالگویی که در آن تسلسلی پایدار از ضربانهای ریتمی سازماندهی شود
ترتیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، تسلسل، تعاقب، توالی سلسله مراتب، درجهبندی، درجه، قطار، آرایه، ردیف
تداومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم وم، تسلسل، تکرار، استمرار، پیوستگی، توالی، ترتیب، ممارست یکنواختی، همگنی همیشگی بودن، ابدیت افزایش جریان، روند، گرایش عادت دایرهای بودن، دَوَران ترت
تداوم داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم اوم داشتن، تسلسل داشتن، لاینقطع ادامه داشتن، استمرار داشتن، درپی آمدن، صف بستن، ازپی آمدن ادامه پیدا کردن، ادامه یافتن، برقرار بودن، دنبال شدن، قطع ن