ثورTaurus, Tau, Bullواژههای مصوب فرهنگستانیکی از صورتهای فلکی منطقهالبروج که به شکل گاو تصور میشود
تروزلغتنامه دهخداتروز. [ ت ُ ] (ع مص ) سخت شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت شدن گوشت . (منتهی الارب ). سخت گردیدن و هنگفت شدن چیزی . (ناظم الاطباء). خشک شدن و سخت و محکم شدن چیزی . (از المنجد). غلیظ و سخت شدن چیزی . (از اقرب الموارد). یقال : ترزاللحم تروزاً؛ صلب . (اقرب الموارد). || بسته شدن آ
تروجلغتنامه دهخداتروج . [ ت َ رَوْ وُ ] (ع مص ) روایی یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گرد چیزی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرد حوض گردیدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تروشلغتنامه دهخداتروش . [ ت ُ ] (ص ) حامض . (ملخص اللغات ). تُرش و تُرُش لهجه ای است که در جنوب خراسان بهمین صورت متداول است . رجوع به ترش شود.
ترویجلغتنامه دهخداترویج . [ ت َرْ ] (ع مص ) رایج کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). روان کردن .(تاج المصادر بیهقی ). روایی دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). رواج دادن کالا. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آرایش دادن کلام و مبهم ساختن آن چنانکه حقیقت
ترویجلغتنامه دهخداترویج . [ ت َرْ ] (ع مص ) رایج کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). روان کردن .(تاج المصادر بیهقی ). روایی دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). رواج دادن کالا. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آرایش دادن کلام و مبهم ساختن آن چنانکه حقیقت