تالولغتنامه دهخداتالو. (اِخ ) یکی از آبادیهای زیارت خواسته رود، در استراباد رستاق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران بخش انگلیسی ص 128 و ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 171 شود.
تألیفلغتنامه دهخداتألیف . [ت َءْ ] (ع مص ) جمع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جمع نمودن . (منتهی الارب ). جمع نمودن با ترتیب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سازواری دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دو چیز یا چند چیز
authorsدیکشنری انگلیسی به فارسینویسندگان، نویسنده، مولف، مصنف، بانی، سازنده، نویسندگی کردن، تالیف و تصنیف کردن
authorshipدیکشنری انگلیسی به فارسینویسنده، نویسندگی، تالیف و تصنیف، ابداع، ابتکار، احدای، ایجاد، اصل، اغاز
تالیففرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ تصنیف] نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتابهای دیگر اقتباس کرده باشند.۲. (اسم) اثری که با این روش نوشته شده است.۳. [قدیمی] پیوند.
تالیففرهنگ مترادف و متضاد۱. تدوین، تصنیف، جمعآوری، گردآوری، نگارش ۲. تدوین کردن، جمعآوری کردن، گردآوری کردن ۳. ایجاد الفت کردن ۴. دلجویی، استمالت، نوازش ۵. پیوند، ترکیب ۶. پیونددهی، الفتدهی، دمسازی
تالیففرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ تصنیف] نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتابهای دیگر اقتباس کرده باشند.۲. (اسم) اثری که با این روش نوشته شده است.۳. [قدیمی] پیوند.