بلاکثلغتنامه دهخدابلاکث . [ ب َ ک ِ ] (اِخ ) نام موضعی است و بدون الف و لام بکار رود. (از منتهی الارب ). گویند بلاکث وبرمة «عرضی » است عظیم از مدینه ، و بلاکث در نزدیکی برمه قرار دارد. و برخی گویند بلاکث «قاره ٔ» عظیمی است در بالای ذی المروة. (از معجم البلدان ) (از مراصد).
بلاقیدلغتنامه دهخدابلاقید. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ق مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + قید) بدون قید. بدون قید و شرط. (فرهنگ فارسی معین ). مطلقاً : در نسخه ای که بر رسومات نوشته اند رسوم رادر تحت امیر آخورباشی مجملاً - بلاقید «جلو» و «صحرا»-
بالیاقتلغتنامه دهخدابالیاقت . [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: با+ لیاقت ) که لیاقت داشته باشد. که لایق باشد. و رجوع به لیاقت و لایق شود.
ناقابلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیارج، بیقدر، پشیز، ناچیز ۲. بیصلاحیت، بیعرضه، بیلیاقت، نالایق ≠ ارزشمند، قابل، ۳. لایق، ≠ عرضهمند
بیعرضهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیحال، بیصلاحیت، بیبخار، بیکفایت، بیلیاقت، نالایق ≠ باکفایت، لایق ۲. تنبل، ناکارآمد، لش ≠ کارآ، کارآمد، باعرضه، عرضهمند