بیعلغتنامه دهخدابیع. [ ب َ ] (ع مص ) بیعة. مبیع.خریدن و فروختن (از اضداد). (از منتهی الارب ). پرداخت ثمن و دریافت مثمن یا بعکس (از اضدادست ). (از اقرب الموارد). خریدن و فروختن
فضولی بیعلغتنامه دهخدافضولی بیع. [ ف ُ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فروختن متاع و ملک دیگری بلااسترضای او. (آنندراج ).
قاضی ابن بیعلغتنامه دهخداقاضی ابن بیع. [ اِ ن ُ ب َی ْ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمد. رجوع به ابن بیع حاکم ابوعبداﷲ و حاکم نیشابوری شود.
کج بیعلغتنامه دهخداکج بیع. [ ک َ ب َ ] (ص مرکب ) کج معامله . (آنندراج ). آنکه در خرید و فروش راه خطارود. || بد رفتار. (فرهنگ فارسی معین ).
ابن بیعلغتنامه دهخداابن بیع. [ اِ ن ُ ب َی ْ ی ِ ] (اِخ ) حاکم ، ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن محمدبن حمدویه نیشابوری (321 - 405 یا 406 هَ .ق .). محدث معروف . ابن خلکان گوید نزدیک دوهزار
تبابیعلغتنامه دهخداتبابیع. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تُبَّع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبابعه و تبع شود.
تتبیعلغتنامه دهخداتتبیع. [ ت َ ] (ع مص ) از پی فرا شدن . (زوزنی ). طلب چیزی کردن ؛ برفتن در پی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تجبیعلغتنامه دهخداتجبیع. [ ت َ ] (ع مص ) متغیر گردیدن سرین کسی از لاغری . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تربیعلغتنامه دهخداتربیع. [ ت َ ] (ع مص ) چهارسوی کردن . (زوزنی ). چیزی را چهارسو ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چهارگوشه کردن چیزی را. (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از ناظم ا
تسبیعلغتنامه دهخداتسبیع. [ ت َ ] (ع مص ) هفت عدد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).هفت تایی کردن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (المنجد). || بر هف
تشبیعلغتنامه دهخداتشبیع. [ ت َ ] (ع مص )سیر شدن . (دهار) نزدیک سیری رسیدن گوسپندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): شبعت غ
تضبیعلغتنامه دهخداتضبیع. [ ت َ] (ع مص ) بددل شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ترسیدن . (از اقرب الموارد). || یازیدن ستور بازوها را در رفتن . || حائل گشتن میان کسی و میان آن چ
تطبیعلغتنامه دهخداتطبیع. [ ت َ ] (ع مص ) پر کردن مشک و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). پر کردن مشک و دلو را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر کردن دلو. (از اقرب الموارد
تکبیعلغتنامه دهخداتکبیع. [ ت َ ] (ع مص ) نیک بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توبیعلغتنامه دهخداتوبیع. [ ت َ ] (ع مص ) تیز دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ابوالربیعلغتنامه دهخداابوالربیع. [ اَ بُرْ رَ ] (اِخ ) ممرله اصفهانی نحوی . او راست : جماهر فی النحو.
قطیعه ٔ ربیعلغتنامه دهخداقطیعه ٔ ربیع. [ ق َ ع َ ی ِ رَ ] (اِخ ) منسوب است به ربیعبن یونس دربان و مولای منصور و پدر فضل وزیر منصور. این قطیعه در کرخ بغداد واقع است و گروهی از محدثان به