بیروزجلغتنامه دهخدابیروزج . [ زَ ] (معرب ، اِ) معرب فیروزه . (آنندراج ). مأخوذ از پیروزه ٔ پارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). رجوع به پیروزه و فیروزه شود.
برازشلغتنامه دهخدابرازش . [ ب َ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از برازیدن . زیبندگی .(آنندراج ) (برهان ). || وصل کردن پنبه و پاره بر قبا و خرقه و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ).
برازش راهبردیstrategic fitnessواژههای مصوب فرهنگستانهمسوسازی قابلیتهای سازمان با بستر بیرونی برای تأثیرگذاری مثبت بر عملکرد
برازش سمعکhearing aid fittingواژههای مصوب فرهنگستانمجموع مراحل پنجگانه شامل ارزیابی و انتخاب و درستیسنجی و اعتبارسنجی سمعک و مشاوره و پیگیری و کاربردآموزی آن