بهناملغتنامه دهخدابهنام . [ ب ِ ] (ص مرکب ) نیک نام . خوشنام . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) نام نیک و خوب . (آنندراج ). نام نیک . شهرت خوب . (فرهنگ فارسی معین ).
بهنگامtimelyواژههای مصوب فرهنگستانویژگی اطلاعات یا موضوعی که در دورۀ زمانی مناسب منتشر یا مطرح میشود
بهنگامtimelyواژههای مصوب فرهنگستانویژگی اطلاعات یا موضوعی که در دورۀ زمانی مناسب منتشر یا مطرح میشود
نابهنگاملغتنامه دهخدانابهنگام . [ ب ِ هََ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) نه بوقت . نه بوقت خود. نه بهنگام . نه بوقت سزاوار. بی وقت . بی موقع : نابهنگام بهارم که به دی مه شکفم که به هنگامه ٔ نیسان شدنم نگذارند. خاقانی . || نابجای . نه بجای خود.نه
بهنگامtimelyواژههای مصوب فرهنگستانویژگی اطلاعات یا موضوعی که در دورۀ زمانی مناسب منتشر یا مطرح میشود
ثبت ذخیرۀ بهنگامearly bookingواژههای مصوب فرهنگستانثبت ذخیرۀ سفر در محدودۀ زمانی معین بعد از اعلام شرایط که همراه با تخفیف یا دیگر مزایا خواهد بود