برسفلغتنامه دهخدابرسف . [ ب ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است در سواد و از آن ده است احمد ضریر سقری (شاید مقری ) بن حسن محدث و محمد ضریربن بقاء محدث .
بشرفلغتنامه دهخدابشرف . [ ب ِ ش ِ رَ / ب َ ش ِ رِ ] (ع اِ) پیش در آمد در آواز یا موزیک . (دزی ج 1 ص 89). || چیزی که از پیش واقع شده یا از پیش خبر دهد. (دزی ج 1 ص 86).
fastدیکشنری انگلیسی به فارسیسریع، روزه، صیام، روزه گرفتن، بسرعت، تند، فوری، تندرو، سریع السیر، سبک، سفت، جماز، عجول، جلد و چابک، رنگ نرو، سرزنده، با وفا
ذوالشفرلغتنامه دهخداذوالشفر. [ ذُش ْ ش ُ ] (اِخ ) لقب پسر ابوشرح خزاعی . || لقب پدر تاجه ٔ حمیری ملکه ٔ یمن که در ایام قحط یوسف از گرسنگی بمرد. ابن هشام گوید: سیل گوری را به یمن بش
احمدپاشالغتنامه دهخدااحمدپاشا. [ اَ م َ ] (اِخ ) (هزارپاره ) او در دوره ٔ سلطان ابراهیم منصب صدارت یافت . وی فرزند مردی سپاهی از مردم استانبول است و مولد او بمحله ٔ طاوشان طاشی بود.
جامیلغتنامه دهخداجامی . (اِخ ) نورالدین عبدالرحمن بن احمدبن محمد دشتی . از اساتید مسلم نظم و نثر فارسی در قرن نهم هجری است . رضی الدین عبدالغفور که از خواص شاگردان اوست در شرح ا
طاهرةلغتنامه دهخداطاهرة. [ هَِ رَ ] (اِخ ) لقب خدیجه نخستین همسر حضرت پیامبر اسلام (ص ) است که نسب وی در نیای چهارم «قصی » بدینسان به پیامبر می پیوندد: خدیجه بنت خویلدبن اسدبن عب
برگذشتنلغتنامه دهخدابرگذشتن . [ ب َ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) طی شدن . سپری شدن . (فرهنگ فارسی معین ). گذشتن : دگر چاهساری که بی آب گشت فراوان بر او سالیان برگذشت . فردوسی .یک سال بر