بزرگی زمینلرزهearthquake magnitudeواژههای مصوب فرهنگستانمیزان قدرت زمینلرزه یا انرژی کُرنشی آزادشده با آن، بر پایۀ مشاهدات لرزهنگاشتی
دورهای بزرگ دوچرخهسواری،دورهای بزرگGrand Toursواژههای مصوب فرهنگستانمجموع معتبرترین مسابقات مرحلهای سههفتهای شامل دور ایتالیا، دور فرانسه و دور اسپانیا
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل . ضخم . (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل . نعند. (منتهی الارب ). شریف . (المنج
بزرگی گشتاوریmoment magnitudeواژههای مصوب فرهنگستانبزرگی زمینلرزه بر پایۀ گشتاور لرزهای، با فرض ثابت بودن اُفت تنش
بزرگی موج حجمیbody-wave magnitudeواژههای مصوب فرهنگستانبزرگی زمینلرزه بر پایۀ لگاریتم نسبت اندازۀ دامنۀ موج P به دورۀ آن
بزرگی محلیlocal magnitudeواژههای مصوب فرهنگستانبزرگی زمینلرزه بر پایۀ لگاریتم بیشینۀ دامنۀ امواج درونی ثبتشده با لرزهنگار معیار در فاصلۀ 100 کیلومتری رومرکز زمینلرزه متـ . بزرگی در مقیاس ریشتر، بزرگی ریشتر Richter magnitude
بزرگیلغتنامه دهخدابزرگی . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) بانوی شاعری که اصلش از کشمیر است و در عهد جهانگیر پادشاه ، ترک پیشه ٔ خود کرد و در گوشه ٔ قناعت خزید. روزی چهار تن شاعر بدیدن او رفتند بار ندادو در همان حال پسربچه ای عرب که خالی از تعشق نبود اجازه ٔ ملاقات یافت و این حال بر شاعران مذکور گران آمد و ر
بزرگیلغتنامه دهخدابزرگی . [ ب ُ زُ ] (حامص ) عظمت . (ناظم الاطباء). ابهت . (وطواط). بزرگواری . مکرمة. ملک . ملکوت . کبر. کرامت . اکرومة. کساء. مجد. ذکر. جمخ . تجله . جلال . فخمه . نبل . بنلة. عظم . عظمه . عظامة. جاهه . جاه . (منتهی الارب ) (یادداشت بخط دهخدا) : یا ب
بزرگیدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, bigness, dignity, extent, greatness, hugeness, immensity, largeness, magnitude, mass
سربزرگیلغتنامه دهخداسربزرگی . [ س َ ب ُ زُ ] (حامص مرکب ) صفت سربزرگ . حالت و چگونگی سربزرگ . بزرگی سر : کس از سربزرگی نباشد بچیزکدو سربزرگ است و بی مغز نیز. سعدی . || از حد خود تجاوز کردن . ادب نگاه نداشتن . خودخواهی <span class="hl"
جام بزرگیلغتنامه دهخداجام بزرگی . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو. [از ایلات خمسه ٔ فارس ]. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
جامه بزرگیلغتنامه دهخداجامه بزرگی . [ م َ / م ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل آغاجری کهگیلویه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).
جامه بزرگیلغتنامه دهخداجامه بزرگی . [ م َ / م ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) طائفه ای از طوائف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 84). یکی از طوائف ایل قشقائی ایران و مرکب از 60 خانوار است که در بلوک اقرز سکونت د